عجب سعادتی...
باورم نمیشود...من...سال نو...درکنار او...باورنکردنیست...
بال هایم را حس میکنم که به سمت حرم گشوده شده اند...
مطمئنم این زیباترین لحظه ی زندگی ام میشود...زیباترین سال زندگی ام میشود...
امیدوارم همه ی دوستای زهرایی و بازدیدکننده های دیگه بامن اونجا باشن
این باران نیست که تبعید مىشود؛ این زمین است که گاهى قسمتى از آن، از سرزمین باران فاصله مىگیرد. تحول، ارمغان شکوهمند دستهاى اوست.
هر چند گاهى چتر سیاهى، ناجوانمردانه، عقلى یا احساسى را از نفس کشیدن باز دارد، اما چه قسمت از مملکت حضرت باران در سیطره چتر است؟ مگر نه آنکه حکومت حضرتش، حکومت بر قلبهاست؟!
پس این آواز زمین است که مىخواند: اى سروش حقیقت، مباد پنجرهاى رو به تو بسته یا لحظهاى از آغوش مهربانىات گسسته!
این، نجواى دل زائر است که: «پرواز را از یاد نخواهم برد بر گرد گنبد طلایىات و لذت پروانه شدن را بر گرد شمع همیشه روشن وجودت»
به یقین، او مىشنود و صداها، زمزمهاى عاشقانهاند.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: